حدیث جون....نفس مامان و باباشحدیث جون....نفس مامان و باباش، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

پرنسس حدیث

صبحونه..

حدیث جون اصلا به صبحونه خوردن و کلا هر وعده غذایی علاقه ای نداری و برای تشویق تو به خوردن مشغول به تزئین صبحونه شدم و اول از صبحونه شروع کردم.... نون+پنیر +سبزی+گوجه و خیار+کنجد ...
24 خرداد 1395

گردش....

یه جمعه خوب اردیبهشتی از سال 95 با مامانی و بابایی رفتیم شهمیرزاد کلی سنگ بازی کردی و سنگها رو جمع کردی و گذاشته بودی تو کیفت کلی ژست خاص موقع عکس گرفتن واقعا که نیمی از بهشت بود ....   و بعدش مثل همیشه خسته شدی و خستگی رو بهانه کردی تا بابایی ....   بعدش هم یه چای دودی... . و یه دختر چایی خورررررررررر   ...
24 خرداد 1395

یادایام

به همین زودی گذشت 19سال پیش این محله ..محله مابود این کوچه پر از خاطرات تلخ وشیرین هستش برام به شیرینی تولد یدونه خواهرم..... به شیرینی رفتن به کلاس اول.... و.... کلی خاطرات ناب و عالی روز جمعه 14خرداد ماه 1395 برای زنده کردن کلی خاطره رفتیم محله قدیمی مون کلی دلم گرفت .... این در 19 سال پیش همین شکل بود حتی دیوار هام همین شکل بود و این من بودم که تغیر کرده بودم بزرگ شده بودم از یه دختر بچه ده ساله به مامان حدیث .... این نمای کوچه از بالا و ورودی کوچه ********** این هم از پایین کوچه   حدیث نازم قدر کودکی رو بدون   ...
22 خرداد 1395
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنسس حدیث می باشد